جدول جو
جدول جو

معنی پلنگ رو - جستجوی لغت در جدول جو

پلنگ رو
یکی از رودخانه های بخش کلارآباد عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنگ رو
تصویر رنگ رو
کنایه از رنگ و ظاهر چیزی، زیبایی و درخشندگی، رنگ و روی، رنگ و رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ رو
تصویر سنگ رو
گستاخ، بی شرم، بی حیا، سخت رو
فرهنگ فارسی عمید
(اُ لَ گِ گِ رُ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند در 38 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه و معتدل است. سکنۀ آن 7 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تنگ روی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ گِ)
لون مخصوص چهره. رنگ بشره.
- رنگ رورفته، رنگ پریده. بیرنگ شده. رجوع به رنگ پریده و رنگ پریدن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
نام رودی کوچک که در مجاورت کلارستاق جاری است وپس از دوری از سرچشمه، سلم رود خوانده میشود. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 19 و 26)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ دَ / دِ)
آنچه رنگش برود. آنچه رنگش ثابت نیست. جامه یا پارچه ای که رنگ آن از آفتاب بشود. رنگ باز (در لهجۀ مردم خراسان)
لغت نامه دهخدا
(پِ / پَ لَ گَ)
نام پادشاه زادۀ زنگیان که در میدان بدست اسکندر کشته شد. (برهان قاطع). پادشاه زنگبار در جنگ با اسکندر:
پلنگر که او بود سالار زنگ
بترسید کآمد ز دریا نهنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ دَ رَ)
دهی جزء دهستان بهنام پازکی در بخش ورامین از شهرستان تهران. در 4هزارگزی شمال ورامین. دارای 210 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ دِ)
نام یکی از بخش های سقز کردستان که پیشتر عرب لنگ نامیده میشد. (از مجموعۀ لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ رَ)
انمر. برنگ و گونۀ پلنگ: نمر، پلنگ رنگ شدن. (منتهی الارب) ، اسبی که رنگ پلنگ داشته باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
نام کوهی است در غربی سیستان
لغت نامه دهخدا
(پِلْ لِ)
کرسی بخشی از ایالت ژیرند، شهرستان لانگن دارای 1551 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
نام دهی در سه فرسنگ ونیمی مغربی اشکنان است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلنگ رنگ
تصویر پلنگ رنگ
برنگ و گونه پلنگ، اسبی که رنگ پلنگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ رو
تصویر رنگ رو
رنگ صورت
فرهنگ لغت هوشیار
رد پا
فرهنگ گویش مازندرانی
به زمین کشیدن پا هنگام راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
شادابی چهره، خوش رنگی
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد، از توابع دهستان بندپی بابل، نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
محلی در جنگل منطقه ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
کنام پلنگ، نهان گاه پلنگ، پور در اینجا به مفهوم کنام است
فرهنگ گویش مازندرانی
حیوانی وحشی با جثه ی سگ از رده ی گربه سانان با پوست خال خالی
فرهنگ گویش مازندرانی
خشم و کینه ی مزمن به شیوه ی انتقام جویی پلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نعره ی پلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
پلنگ تلی پلنگ تله
فرهنگ گویش مازندرانی
مول پلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
در جنگندگی روش پلنگ داشتن، شبیه پلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نام رودخانه ای در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرفتگی عضلات، رگ به رگ شدن انگشتان دست و پا
فرهنگ گویش مازندرانی